رز سرخ
داستانهای فارسی - قرن 14
من یک دخترم، برعکس تمام دخترها که تمام دغدغه ایشان لاک زدن و زیبا کردن خودشان است، من شیفته مردی بودم که جز مردانگی، چیزی درونش نیافتم. خسته نبودم، برعکس همه دخترهای جسور و بازیگوش، آرام بودم. بین اینهمه شلوغی زندگی، بین این همه تلاطمهای نا پایان، مردی را دیدم که مرا از جهنم زندگیام بیرون کشید؛ جهنمی که خود ساخته بودم و درونش دست و پا میزدم.