با سنگها آواز میخوانم
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان روایت زندگی دختری به نام «مارال» است که در یک کارخانه نساجی کار میکند. دو سال پیش پسری به نام «یاشار» به قتل میرسد که پیش از آن خواستگار مارال بوده است. «سروش»، پسرعمه یاشار که متوجه رابطه مارال و یاشار شده بود با شایعهپراکنی مارال را متهم به قتل میکند. با تحقیقات پلیس، مارال تبرئه میشود، اما پس از دو سال «یزدان» برادر یاشار به کارخانه آمده و یکبار دیگر ماجرای قتل یاشار را بررسی میکند تا علت کشته شدن برادرش را بیابد و ...