یوسف گمگشته
علی قهرمان اصلی داستان پس از شکست در عشق به بندرعباس میرود .او در آن جا در یک گل فروشی مشغول کار میشود .یک روز هنگام مرتب کردن قفسهها با دیدن گل شقایق ایام گذشته در ذهنش تداعی میشود .او به یاد میآورد که پیش از سفر به بندرعباس، به همراه پدر و مادرش در شیراز زندگی میکرد .و در آن شهر صاحب یک گل فروشی بزرگ بود .روزی دختری جوان به نام شقایق برای خرید چند شاخه گل وارد مغازه اومیشود .شقایق دختری است یتیم که خانوادهای متمکن سرپرستی او را بر عهده دارد .شقایق تنها مایه دلخوشی پدر و مادری است که او را یگانه وارث خودمیدانند .علی پس از دیدن شقایق به او دل میبازد .دو روز بعد شقایق به بهانه خرید گل دوباره به مغازه میآید .و در پی آن پیوندعاطفی میان آن دو محکم میشود .سرانجام علی از او خواستگاری میکند، ولی خانواده شقایق او را نمیپذیرند .با این همه، رابطه دوستانه آن دو همچنان ادامه مییابد تا این که یک روز شقایق در بیمارستان بستری میشود و ...