عشق همیشه سرخ نیست
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان دربارهی دختری است با نام "یاسمین" که پس از مراسم نامزدی با پسرخالهاش، "خسرو" اکنون در پی تدارک مراسم ازدواج است. خسرو در این حال به دنبال کاری، راهی خارج از کشور میشود و این مسافرت، طولانی میشود. در این مدت یاسمن با "فرشید"، ازدواج میکند که حاصل این ازدواج، دختری است به نام "شقایق" پس از چند سال که خسرو به ایران بازمیگردد از یاسمن میخواهد تا از فرشید جدا شده و با او به خارج از کشور برود. یاسمن با پذیرفتن این پیشنهاد، با گذرنامهی جعلی به همراه دخترش و خسرو به خارج از کشور میرود. در آنجا درمییابد که خسرو، آدم درستی نیست و مردی هوسباز و عیاش است. سرانجام نیز خسرو در سانحهی تصادف جان میسپارد و یاسمن هم به علت بدهیهایی که خسرو برای او گذاشته، به زندان افتاده و همانجا میمیرد.