گوش سفید
داستانهای حیوانات / خرگوشها - داستان
خرگوش کوچولویی بهنام «گوش سفید» هر روز در راه مدرسه به ماهی رودخانه غذا میداد؛ یک روز دوستش از او خواست تا به مزرعه «هویج» بروند و چند عدد هویج بخورند؛ گوش سفید با یادآوری صحبتهای مادرش به دوستش گفت که نمیتواند با او به مزرعه برود اما دوستش با اطمینان دادن به گوش سفید که اتفاقی نخواهد افتاد او را همراه خود به مزرعه برد. آنها در راه با گرگ بدجنس روبهرو میشوند و... .