طعم خاکستر
"رها" به همراه مادرش در زیرزمین خانه خاله "میمنت" زندگی میکند. مادر تصمیم میگیرد با مردی جوان ازدواج کند و به دنبال سرنوشت خود برود. با رفتن مادر رها تنها میشود؛ به خصوص این که "مینا"، دخترخاله و "آقا مصطفی" شوهرخالهاش با او سر ناسازگاری دارند و دایم او را تحقیر میکنند. در این میان تنها پسرخالهاش "کسری" او را مورد لطف و توجه خود قرار میدهد و کمکم میان رها و کسری علاقهای به وجود میآید. در این میان کسری مجبور میشود برای ادامه تحصیل به خارج از کشور سفر کند و رها بار دیگر تنها میشود. با رفتن کسری، آقا مصطفی سعی میکند زمینه ازدواج رها را فراهم کند تا از دست او خلاصی یابد. طی اتفاقاتی رها درمییابد که در تمام این سالها پدرش برای نگهداری او به خاله میمنت و مصطفی پول میداده، آنها این موضوع را از رها مخفی کرده بودند. رها به امید دیدار کسری روزها را میگذراند و با تمام قدرت در مقابل اذیت و آزارهای مصطفی میایستد.