هیولای یخی
داستانهای تخیلی / هیولا - داستان / شاهدختها - داستان
در یک روز زیبای بهاری، «آنا» و خواهرش «ملکه السا» با هم در حال دوچرخهسواری بودند که «کریستوف» و «اسون» را که ناراحت هستند میبینند. آنها یک هیولای بزرگ را در کوه یخی دیدهاند. السا، آنا، کریستوف و اسون به سراغ هیولای یخی میروند تا با او مبارزه کنند اما ....