ماهی سیاه کوچولو [نمایشنامهی دوزبانه]
ماهی سیاه کوچکی که از روزمرگی خسته شده، تصمیم میگیرد برای دیدن دریا راهی شود. او با مخالفتهای بسیاری روبهرو شده، اما دلسرد نمیشود. در بین راه مارمولکی به او خنجری میدهد تا بتواند بهتر از خویش دفاع کند. ماهی سیاه کوچولو، پس از طی مسافتی با گروهی بچهماهی دیگر آشنا شده و آنها را هم با خود همراه میکند و زمانی که همه در کیسۀ پلیکان به دام میافتند، با خنجری که همراه دارد، کیسه را پاره کرده و همه را نجات میدهد. ماهی کوچک، بالاخره به دریا میرسد، اما شکار مرغ ماهیخوار میشود. او در شکم پرنده، ماهی ریزی را میبیند که به سختی ترسیده، بنابراین با خنجر خود سوراخی در معدۀ مرغ ماهیخوار ایجاد میکند و ماهی کوچک از آن میان فرا میکند. و پس از آن هیچ نشانهای از ماهی سیاه کوچولو به دست نمیآید. نمایشنامۀ حاضر بر اساس داستان کوتاهی به همین نام از صمد بهرنگی به رشتۀ تحریر درآمده است.