خاطرات یک بچهی چلمن
دوستی - داستان / داستانهای فکاهی مصور / دفترچههای خاطرات / مدرسهها - داستان
پسربچهای به تشویق مادرش، سعی میکند خاطرات خود را یادداشت کند. او این خاطرات، یا به تعبیر خودش «شرح حال» را برای این نمینویسد که احساساتش را بیان کرده باشد، بلکه میخواهد وقتی بزرگ، پول دار و مشهور شد از آنها استفاده کند. در قسمتی از این خاطرات میخوانیم: «یادتان هست گفتم خوششانس بودم که نقش دیالوگدار بهم رسید؟ امروز فهمیدم که فقط باید در کل نمایش، یک جمله بگویم. آن هم وقتی دورتی یک سیب از شاخة من که درخت هستم میکند، باید بگویم آخ!!