خر حضرت عزیر
قرآن - قصهها / قرآن - قصهها - ادبیات نوجوانان / حیوانها در قرآن / داستانهای مذهبی - ادبیات نوجوانان / داستانهای حیوانات
«صبری» نام خری بود که زندگی پردرد و رنجی را نزد صاحب ثروتمندش میگذراند. تا این که دعاهای او مستجاب شد. مرد ثروتمند فقیر شد و صبری را به حضرت عزیر ـ پیامبر شایسته خدا ـ فروخت. بدینسان زندگی خوش صبری آغاز شد. یک ماهی گذشت بی آن که صبری هیچ کار سختی انجام داده باشد. تنها کارش این بود که حضرت عزیر سوارش میشد و به دیدن نیازمندان شهر میرفت و چیزهایی را که همراه داشت بین آنان تقسیم میکرد. یک روز صبری به همراه صاحبش به قصد استراحت در گورستان توقف کردند. حضرت عزیر غرق در تفکر دربارۀ مرگ و روز قیامت و ثواب و گناه و دیدار خداوند بود. او تعجب میکرد که خداوند در روز رستاخیز چگونه مردگان را زنده میکند و به حساب کارهایشان میرسد. در این هنگام خداوند جان عزیر و خرش را گرفت. سپس بعد از صد سال، دوباره آنها را زنده کرد تا یکی از نشانههای قدرت خود را به پیامبرش نشان دهد. صبری نمیدانست که مرده بود و دوباره زنده شده ولی احساس میکرد که همراه با صاحبش یک تجربۀ بزرگ را از سر گذرانده است. این تجربه ـ هرچه که بود ـ به زندگی او معنی دیگری بخشیده بود. کتاب حاضر از مجموعۀ «قصههای حیوانات در قرآن» به چاپ رسیده است.