شاهنامه: هفتواد و راز کرم سیب
این داستان مصور و رنگی که بر اساس اشعار شاهنامه بازنویسی شده دربارهی مردی به نام "هفتواد" است که روزی دخترش، کرم سیبی را به خانه میآورد و آن را مایهی خیر و برکت مینامد. این کرم سیب که از مغز اهریمن است چشمان عجیبی دارد، چنان که هر کس به آن نگاه میکند ناخودآگاه او را گرامی میدارد. هفتواد نیز چنین کرده، پس از چندی صاحب ثروت فراوان میشود. چندان که بر حاکم شهر میشورد و او را برکنار میکند. مردم شهر چنان به کرم ایمان میآورند که او را میپرستند و نام شهرشان را کرمان میگذارند. کرم سیب روز به روز بزرگتر و گرامیتر میشود. تا این که خبر به پادشاه ایران اردشیر میرسد که مردم این شهر به جای خدا، کرم سیبی را میپرستند. اردشیر پس از آن که چندبار از هفتواد و یارانش شکست میخورد، سرانجام با کمک یک باغبان و پسرانش کرم سیب را نابود میکند و پس از آن مردمان آن شهر دوباره به یکتاپرستی روی میآورند.