شوهرم [داستان]
داستانهای ایتالیایی - قرن 20م.
دختر جوانی که به عقد دکتری محلی درآمده محل زندگی خود را ترک کرده و به روستای محل زندگی دکتر مهاجرت میکند. وی در ابتدا گمان میکرد زندگی سعادتمندی انتظارش را میکشد اما در نهایت با سردی و سکوت دکتر دمخور میشود تا روزی که دکتر به عشقش به دختری کمعقل و روستایی اعتراف کرده و از همسرش کمک میخواهد. زن آنچه در توان دارد به کار میبندد اما حتی پس از به دنیا آمدن دو کودکشان دکتر از رابطهاش با دختر کمعقل دست برنمیدارد. تا روزی که همسر دکتر متوجه میشود دخترک از شوهرش باردار است. زن طاقت از دست داده اما توان انجام هیچکاری را ندارد. شب زایمان دخترک، دکتر به روستای دیگری به بالین مریض خوانده شده است. بنابراین زن به کمک قابلهی محلی میشتابد، اما هیچکاری از دست هیچیک از آن دو ساخته نیست و مادر و کودک هر دو از دنیا میروند و درست در همین لحظه است که دکتر تازه از راه میرسد.