از بوی هرمس تا بوی کافور
داستانهای فارسی - قرن 14
دستهاش رو که به بدنم کشید تمام تنم مور مور شد. اون با لذت و ولع داشت تمام اعضای بدنم رو یکی یکی کشف می کرد و من با انزجار و مانند مجسمه یخی، شاهد اون لحظه های شکنجه آور بودم. لحظههایی که برایم آشنا بودند. همه چیز داشت به نوع دیگه تکرار میشد. هنوز هم همون لبخند کریح اش گوشه لبش جا خوش کرده بود، فقط مستی چشماش که هزار گاهی تو چشمام نگاه می کرد، اضافه شده بود.