واپسین نگاه
داستانهای فارسی - قرن 14
"نیما" به دخترخالۀ خود ـ پگاه ـ علاقمند است، اما همواره از ترس شنیدن جواب رد از سوی او، عشق خویش را پنهان میکند. مادر پگاه طی حادثهای از دنیا میرود و این موضوع باعث دلخوریهایی میان پگاه و نیما میشود. از سویی "شعله" ـ دخترعموی نیما ـ عشق آتشین خود را به نیما ابراز میکند و با استفاده از روابط خانوادگی سعی میکند توجه او را به خود جلب کند؛ ولی نیما با برنامهریزی، در حضور شعله علاقۀ خود را به پگاه ابراز میکند. شعله سرخورده از این ماجرا، در یک مهمانی شبانه با مصرف بیش از حد قرص دچار مشکل عصبی و راهی بیمارستان میشود. نیما برای دیدن او و توجیه عشقاش به پگاه به بیمارستان میرود و ماجرای عشق خود به پگاه را برای وی تعریف میکند.