عطر عاشقی
داستانهای فارسی - قرن 14
"زینب" نوجوان از زمانی که خود را شناخته شاهد مشاجرات و درگیریهای پدر و مادر با یکدیگر بوده است. او مادر خود را زنی فداکار و باگذشت و پدر را شخصی بیمسئولیت و خودخواه یافته است. پدر هرچند روز یکبار به خانه آمده و در پی این آمدن حتما مشاجره و زد و خوردی نیز صورت میگیرد. سرانجام زینب از زبان مادر میشنود که پدر پس از ازدواج به خواهر او دل بسته و با جدیت تمام از همسرش میخواهد از وی جدا شود تا او بتواند با "مینا" ازدواج کند. مادر به خاطر فرزندانش این موضوع را با جدیت رد کرده و روابط خود را با خانوادهاش محدود میکند تا شاید مساله به فراموشی سپرده شود. اما پدر تنها کینهی همسر خویش را به دل گرفته و هر روز رفتار بدتری با او پیدا میکند. سرانجام روزی پدر به خانه آمده و همسر جدیدش، شقایق، را به خانوادهاش معرفی میکند. اندکی بعد پدر و شقایق راهی سفر شده اما در راه تصادف کرده و هر دو از بین میروند. مدتی پس از تصادف، مادر با پیشنهاد یکی از دوستان با مردی ازدواج میکند که جز مهر و محبت چیزی نمیداند و زینب و برادرش را فرزندان خویش میشمارد. سرانجام خوشبختی به این خانواده روی کرده و خواستگاری که سالها خواهان زینب بوده او را از آقا صادق خواستگاری میکند. مدتی پس از به دنیا آمدن فرزند مادر و آقا صادق، گویا که پدر جانشینی برای خویش یافته باشد در سن 80 سالگی از دنیا میرود.