گوزن قصهی ما
در جنگلی سبز و زیبا، گوزنی زندگی میکرد که همیشه غصهدار بود زیرا شاخهایش را دوست نداشت و آنها را چیزهای اضافهای میپنداشت که مزاحم او بودند و چهرهاش را زشت میکردند. به همین دلیل یک روز شاخهایش را شکست. دوستانش او را نشناختند و حاضر به بازی با او نشدند، و او را ترک کردند. در این هنگام یک شیر درنده از راه رسید و به او حملهور شد، اما گوزن قدرت دفاع کردن از خود را نداشت. در این هنگام ناگهان پدرش از راه رسید و با شاخهایش، شیر را فراری داد. گوزن که اینک دریافته بود، شاخها چه فایدهای دارند، از کار خویش پشیمان شد و دانست که هیچیک از نعمتهای خداوند بیهوده آفریده نشده است. پدرش او را دلداری داد و به او گفت میتواند شاخهایش را با استفاده از شیرهی درختان بچسباند. داستان در قالب شعر به چاپ رسیده است.