میوهی بهشتی
"علیرضا" به همراه پدر و مادرش در خانهای در وسط شهر زندگی میکند. او صبحهای زود از خواب برمیخیزد و پس از مرتب کردن رختخواب، شانه کردن موها، مسواک زدن، شستن دست و صورت، و سلام کردن به مادر و پدر به خوردن صبحانه میپردازد. سپس با مادر نقاشی میکشد و قصه میخواند و پس از آن به تنهایی مشغول بازی میشود. مادر برای او نان و پنیر و یک انار میآورد. علیرضا نان و پنیر را میخورد، اما میگوید که انار را دوست ندارد. در این هنگام انار شروع به صحبت میکند و به معرفی خود میپردازد؛ او میگوید که میوهای بهشتی با طعم ترش و شیرین است که در فصل پاییز چیده میشود. در کارخانه از آن، آب انار و رب انار تهیه میکنند. از پوست او نیز برای رنگسازی بهره میبرند. علیرضا با شنیدن این توضیحات به فواید انار پی میبرد. یادآور تمام نعمتهای خداوند فایدهای برای انسان دارد و باید قدر نعمتهای پروردگار را بدانیم و شکرگزار باشیم. این داستان در قالب شعر به چاپ رسیده است.