ویزی ویگ پشمالوی فضایی
"بن" چند شبی است احساس میکند در تاریکی شب موجودی در اتاق او ظاهر میشود. اما پدر و مادر حرف او را باور نمیکنند و برای این که بن بتواند در آرامش بخوابد همه جای اتاق او را میگردنند، اما متوجة چیز عجیبی نمیشوند. در نیمة یکی از شبها، بن دوباره آن موجود عجیب را میبیند. آن موجود خود را "ویزی ویگ" معرفی میکند و به بن میگوید که او برآوردهکنندة آرزوهاست و با این کار میتواند سفینهاش را تعمیر کند. ویزی ویگ موجودی کوچک و پشمالو است و راه درازی را از سیارهاش به اینجا آمده و سفینهاش روی سقف خانة بن سقوط کرده است. بنابراین او از بن میخواهد که در تعمیر سفینهاش به او کمک کند. اتفاقاتی که پس از این برای بن و ویزی ویگ به وقوع میپیوندد ادامة داستان را شکل میدهد.