کلاغ و هابیل
حیوانها در قرآن / قرآن - قصهها / داستانهای مذهبی - ادبیات نوجوانان / داستانهای مذهبی / قرآن - قصهها - ادبیات نوجوانان
«کوشا» کلاغی زیبا با رنگ سیاه براق، چشمهای خاکستری و نوکی طلایی بود و دوست صمیمی «هابیل» ـ پسر حضرت آدم ـ بود. او مثل پرندگان دیگر از وجود حضرت آدم و پسرانش روی زمین خوشحال بود. زیرا آنها در زمین مزرعهها و باغها و بوستانهای سرسبز ایجاد کرده و خانههای زیبا ساخته بودند. پرندگان بر این عقیده بودن که حضرت آدم امنیت و عدالت را برای جهان به ارمغان خواهد آورد. آنها از پسران آدم انتظار داشتند که آنها را یاری کنند و حقشان را از حیوانهای بدجنس و زورگو بگیرند. آرزو داشتند به دست انسانها، دوستی و محبت بین تمام آفریدهها به وجود بیاید و دیگر ظالم و مظلومی وجود نداشته باشد. اما مدتی نگذشت که کوشا و برادرانش به حسادت «قابیل» نسبت به برادرش ـ هابیل ـ پی بردند. حسادتی که باعث شد قابیل برادرش را بکشد و از زمره ستمکاران و پشیمانان گردد. جلد اول از مجموعۀ «قصههای حیوانات در قرآن» به ماجرای کشته شدن هابیل به دست برادرش ـ قابیل ـ و ناظر بودن کلاغی بر این ماجرا اختصاص دارد.