حوالی هزار و سیصد
داستانهای فارسی - قرن 14
این کتاب مشتمل بر هشت داستان در دهههای مختلف 1300 خورشیدی است. این داستانها با وجود تفاوت دیدگاه، فرهنگ، جنسیت و موقعیت زمانی شخصیتها، دو احساس مشترک را در اکثر کاراکترها به هم پیوند میدهد. «احساس تنهایی» و «احساس امید» این دو حس هستند. «حاجی»، «اکبر زاغهای»، «سارقالممالک»، «شهر خاموشان»، و...، از عنوان داستانهای کتاب هستند. در بخشی از داستان «حاجی» میخوانید: «ساعت از نیمهشب هم گذشته بود، هوای نسبتا سرد اما مطبوع آخرین ماه پاییز در سکوت شبانه شهر جریان داشت. حاج میرزا عظیم، عبای سنگین و خشکش را روی سرش کشیده و بقچه کوچک زیر بغلش از پیچ کوچه پیچید...».