برای یک روز بیشتر
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
"چیک" مردی میانسال است که پس از مرگ مادرش، دچار مشکلاتی میشود. او از اینکه در هنگام مرگ مادرش درکنار او نبوده احساس گناه میکند. یکسال بعد از فوت مادرش سرمایهی خود را از دست میدهد و به الکل روی میآورد، بنابراین همسر و دخترش او را ترک میکنند و تنها میماند. چیک پس از آنکه تنها دخترش بدون حضور او ازدوج میکند، تصمیم به خودکشی میگیرد. و پس از مصرف الکل زیاد با ماشینش به سمت زادگاهش حرکت میکند، ولی در میانهی راه با کامیونی تصادف کرده و از ماشین به بیرون پرتاب میشود و به اغما فرومیرود. روحش به خانهی قدیمیشان میرود و در آنجا مادرش را میبیند و تمام خاطراتش مرور میشود. او از بودن با مادرش لذت میبرد و پس از اینکه به این دنیا بازمیگردد انسان دیگری میشود. او در سن 58 سالگی بر اثر ایست قلبی میمیرد.