نیمچه پسر (برگرفته از افسانههای فولکلوریک)
افسانههای عامه / افسانهها و قصههای ترکی
در روزگاران گذشته، در یک جنگل دورافتاده، مرد هیزمشکنی با زنش زندگی میکرد. آنها دارای سه پسر بودند، اما پسر کوچکتر با دو پسر دیگر یک فرق اساسی داشت و آن این بود که قدش از آنها کوتاهتر بود. روزی مادر آنها بیمار شد و تنها راه معالجة مادرشان این بود که انگوری از باغ دیو بچینند. دو پسر بزرگتر موفق به این کار نشدند و در دام دیو گرفتار شدند، اما نیمچهپر تصمیم گرفت به سراغ دیو برود و انگور را برای مادرش تهیه کند. او توانست دو برادرش را آزاد کند و از آنها خواست انگور را به مادرش برسانند. دو برادر که فکر میکردند نیمچهپر باید تا حالا مرده باشد، ماجرا را طوری دیگر برای مادر تعریف کردند. وقتی نیمچهپر برگشت و ماجرا را برای پدر و مادرش تعریف کرد، آنها دو پسر حسود خود را از خانه بیرون راندند و بقیة عمر خود را با نیمچهپر به خوبی و خوشی زندگی کردند. کتاب حاضر برای گروه سنی «ب» تهیه شده است.