سالویای زیبا
مجموعهی دوزبانهی حاضر، گزیدهای است از 17 داستان کوتاه با برخی از این عناوین: زن شبنما، بوسهای بر درخت، زمستان کوتاه، خاله ستایش، آرزوهای سالویا، لبخند قشنگ، جزیرهی پلاستیکها، و سالویاچیتی. برای مثال، داستان "زن شبنما"، دربارهی دختری است با نام "سالویا" که از هر بند انگشتش، یک باغ بزرگ گل میروید. به همین دلیل او فقط شبها از خانه بیرون میرود تا کسی به راز انگشتانش پی نبرد. تا این که یک شب به زنی برمیخورد با نام "لیته". این زن در جستوجوی گلی است تا آن را برای پسر مرحومش ببرد. لیته پس از گفتوگو با سالویا، متوجه راز انگشتانش میشود. سالویا نیز که هرشب ساعت 12 برای سرباز گمنامی (که احساس میکند پدر گم شدهی اوست) گل میبرد، ناگهان لیته را مشاهده میکند که او نیز بر سر قبر پسرش حاضر شده است. در این حال سالویا میگوید: "من همیشه برای او (سرباز گمنام) از باغ خانهمان گل میآورم، اما یک شب احساس کردم که هرچه گل برای او میآورم، همان گلها روی بند انگشتانم میرویند. این گلها همان مهر پدری است که به صورت باغی بزرگ و پر از گل روی بند انگشت من، نقش بسته است و من باید قدر این گلها را بدانم".