مارمالی با وزوزی
مارمولکی بود به نام «مارمالی» که با یک پشه دوست و همبازی بود. یک روز مارمالی از مادرش پرسید خوراک ما چیست؟ مامان مارمالی جواب داد پشه خوراک ماست. مارمالی خیلی ناراحت شد و از آن روز چیزی نخورد. پدر و مادر مارمالی خیلی نگران شدند و به مارمالی گفتند ما باید پشهها را بخوریم، چون پشهها مزاحم دیگران میشوند و همه را نیش میزنند. مارمالی وقتی حرف پدر و مادرش را شنید سوپش را خورد و دوباره مثل قبل شاد و سرحال شد. کتاب حاضر برای گروه سنی «ب» و در قالب شعر تهیه و تدوین شده است.