روباه دمبریده
در این کتابچهی مصور و رنگی که برای گروه سنی "ب" و "ج" نگاشته شده، حکایت پیرزنی بازگو میشود که یک بز داشت. او هرروز صبح بزش را میدوشید، ظرف شیر را گوشهی حیاطش میگذاشت و کمی مایهی ماست به شیر میزد تا برای مردم ده ماست درست کند. اما روباهی در آن نزدیکیها زندگی میکرد که هرروز به سراغ ظرف شیر رفته شیر را میخورد و فرار میکرد. تا این که روزی پیرزن که از دست روباه به ستوه آمده بود تبرش را برداشت و در آغل پنهان شد. از طرفی روباه بیخبر از همهجا، بار دیگر سراغ ظرف شیر رفت. اما ناگهان....