خواهرزاده جادوگر
در جلد حاضر از مجموعۀ «نارینا»، «دیگوری»، پسری که نزد خاله و داییاش زندگی میکند، به «پالی» دختری در همسایگی آنها، میگوید داییاش «اندرو»، دیوانه است و گویی رازی در سینه دارد. دایی اندرو که جادوگر است، پالی را فریب میدهد که به حلقۀ جادویی دست بزند؛ پالی با دست زدن به حلقه ناپدید میشود. دیگوری نگران پالی میشود و به جستوجوی او میرود. آن دو یکدیگر را در «نارینا» مییابند.