لحظههای آبی تقدیر
پدر و مادر «تارا»، از هم جدا شدهاند. او در دانشگاه تبریز پذیرفته و تشویقهای اقوام باعث میشود که برای تحصیل به آن شهر برود. در آنجا دوستان جدیدی پیدا میکند و به خاطر جذابیتی که دارد، چند نفر خواستار ازدواج با وی میشوند، اما در میان آنها «فرزاد» از همه مصرتر است و با رضایت تارا به خواستگاریاش میرود. ولی تارا در آخرین لحظات دچار تردید شده و همین امر باعث میگردد تا نتواند تصمیم درستی بگیرد. او با شیطنتهای خود، برای دانشجویان پسر دانشگاه اسم مستعار میگذارد و این کارها باعث اتفاقاتی میشود که هرگز فکرش را نمیکرد.