نسبت فلسفه سیاسی و فلسفه زبان افلاطون
بر اساس تفسیر دیالگوی به نظر میرسد کهافلاطون فلسفۀ خود را بر مبنای طرح بحث نسبت و رابطه برپا میسازد، از این رو در چنین بستر و زمینهای طرح موضوعی چون نسبت فلسفۀ سیاسی و فلسفۀ زبان ممکن است. در این میان دو نکتۀ قابل توجه یکی اثبات وجود نسبت میان فلسفۀ زبان و فلسفۀ سیاسی افلاطون است؛ و دیگر به تصویر کشیدن کیفیت و چگونگی این نسبت (زیرا امکان صحبت از نسبت فلسفه سیاسی و فلسفۀ زبان در بستر مبحث نسبت ضرورتا و به صراحت به معنای وجود نسبت بین این دو عرصه نیست، بلکه باید چنین رابطهای را فرض کرد.) فلسفۀ زبان یا فلسفۀ سیاسی علاوه بر اشاره به منشأ و مبنای مشترک خود یعنی فلسفه، به خاطر قیاسپذیری در ساخت بینش یونان کلاسیک و نیز افلاطون با یکدیگر نسبت دارند. بنابراین میان این دو عرصه نسبت و رابطه وجود دارد. به عبارت دیگر، فلسفۀ سیاسی افلاطون یا گذر از پولیس به فیلوسونوس (به معنی در «راه» شناخت. «خوب، درست و جاودانی» بودن) با فلسفۀ زبان وی یا گذر از لوگوس به فیلوسوفوس قابل قیاس است و این قیاس مبنایی میشود تا بتوان بین این دو حوزه نسبت برقرار کرد. فرضیۀ کتاب حاضر آن است که بین فلسفۀ سیاسی و فلسفۀ زبان افلاطون نسبت عرضی وجود داشته و این دو عرصه در داد و ستد با هم هستند.