خرمگس
داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
«آرتور» در دانشگاه در رشتة فلسفه مشغول تحصیل بود. پدر او در کودکی و مادرش سال گذشته فوت کرده بود. او به تازگی عضو گروهی شده بود که هدف آنها ایفای وظیفة جوانان دربارة جمهوری بود. آرتور با پیوستن به این گروه، تصمیم گرفته بود، زندگیاش را وقف ایتالیا کند و آن کشور را در رهایی از بردگی و بدبختی و بیرون راندن اتریشیها یاری کند تا به صورت یک جمهوری آزاد درآید و پادشاهی جز مسیح نداشته باد. او به منظور مطمئن شدن از هدفش دنبال نشانهای از طرف خداوند بود که در یک حالت خلسه خداوند به او پاسخ داد. آرتور با دوست خود «جما» با یقین اقدام به اجرای هدف خود کردند.