دریک شنا یاد میگیرد!
داستانهای کودکان و نوجوانان / موجودات فرازمینی - داستان / داستانهای علمی / شنا - داستان
«زک» و دوستش «دریک» در خیابانهای اصلی شهر «کریستون» راه میرفتند و تمام فکرشان این بود که چه کاری انجام بدهند تا خنک شوند. آنها تصمیم میگیرند به قصر «نبو» بروند و شنا کنند؛ اما زک در قصر متوجه میشود که دریک از رفتن به داخل آب میترسد و شنا کردن بلد نیست. زک، میخواهد با صبر و حوصله به دریک شنا یاد بدهد تا بتوانند برای یک ماجراجویی تازه به سیاره آبی بروند و ... .