من یک خدا دارم
این کتاب مصور و رنگی که برای گروه سنی "ب" نگاشته شده، حکایت خانم مهربانی به نام "خاله شیرین" است که مربی مهدکودک بود. او بچههای مهد را خیلی دوست داشت بچهها نیز متقابلا او را دوست داشتند. روزی او به بچهها توضیح داد که جای چیزهایی که دوستشان داریم در قلب ماست. اما دوست داشتن هرچیزی ثابت نیست، یعنی ممکن است کم و زیاد و یا اصلا عوض شود. تنها چیزی که در قلب ما عوض نمیشود عشق به خداست. سپس او از بچهها میخواهد که هرکس قلبش را جست و جو کند و ببیند آیا خدا در قلبش هست یا نه؟ بچهها با گفتههایشان نشان میدهند که هریک به نوعی خدا را درک کرده و خدا نزد آنها و در قلبشان است.