سپیگان
موضوع کتاب حاضر، داستانهای حماسی است. «نگار» دختر زیبای شهر و فرزند یک پزشک حاذق به نام «باباخان» است. روزی او در دفتر یادداشت برادرش اخباری وحشتناک از آیندة ایران، به خصوص همدان میخواند. «سلطان محمّد» که فردی طمعکار است، به تحریک مادر خود، کاروانیان تاتار را قتل عام کرده و اموال آنها را غارت کرده است. این واقعه باعث خشم تاتار شده و قصد دارند ایران را با حملات خود ویران کنند. وحشیان تاتار خود را عذاب الهی میدانند و معتقدند به وسیلة آنها گناهان مردم پاک میشود. «نگار» و پدر، نگران مردم خرافاتی سرزمین خود هستند و بیم آن دارند که عذاب الهی بودن مغولها را باور کنند و بدون هیچ تلاش و مقاومتی تسلیم شدند. این نگرانی باعث میشود «باباخان» همراه «ارکین» و «ارسلان» بزرگان را مطّلع کنند و همراه علماء به «کهندژ»، محل استقرار حاکم بروند و وی را برای مقاومت در برابر مغولها مجاب کنند.