عصارهی حیات (داستان)
عصاره حیات حیات کلاغ کوچولویی است که پدر و مادرش او را برای یافتن غذا از لانه بیرون میکنند و در این راه او به مزرعه ذرتی میرسد که جای بسیار خوبی است برای خوردن و خوابیدن اما در این بین یک مشکل وجود داشت و آن هم مترسک مزرعه بود که مانع این کار میشد . مترسک با دیدن کلاغ به او پیشنهاد کرد برای رسیدن به غذا بدون زحمت تو باید آب حیات را که در پشت کوهها قرار دارد برای من بیاوری . کلاغ در ابتدا منصرف شد اما در نهایت تصمیم گرفت برای رسیدن به غذای راحت این کار را انجام دهد در بین راه او با کلاغ پیری آشنا میشود که به خاطر حفظ غذایش از چنگ مهاجمین دچار آسیب شدهبود و ...