ویران میآیی
داستانهای فارسی - قرن 14
در این داستان "روزبه" دانشجوی دانشگاه تهران، با دختری فراری در پارک آشنا میشود و میان این دو رابطهای عاطفی شکل میگیرد. دختر برای نزدیکی بیشتر به روزبه وارد فعالیتهای دانشجویی میشود و طی عملیاتی دستگیر شده مدتی را در زندان میگذراند. او پس از رهایی از زندان ازدواج میکند و به شیراز میرود. روزبه که تصور میکند او مرده یا کشته شده به جست و جوی سنگ قبر او در گورستانها برمیآید. و به همین دلیل از گرفتن بورس تحصیلی خودداری میکند؛ زیرا خود را در مرگ او مقصر میداند؛ اما بعد از گذشت دو سال آن دو همدیگر را میبینند و رابطه خود را یکبار دیگر مرور میکنند. در این مرور نقش هر یک در زندگی دیگری مشخص میشود.