ساعت طلائی
داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
داستان درباره خواهر و برادری یتیم و بینوا به نام "ژوبیله" و "نیک" است که شبها را در پارک به صبح میرسانند. این دو پس از ماجرایی وارد خانه مردی به نام "اوتن" میشوند که مانند آنها از راه دزدی امرار معاش میکند و بدین ترتیب تصمیم میگیرند زندگی را در کنار هم سپری کنند. پس از آن وقتی ژوبیله استعداد خویش را در نواختن ویولون نشان میدهد، "اوئن" دزد ساعت طلایی که اینک پدر خوانده اوست تصمیم میگیرد ساعت طلایی را به نحوی به پلیس برساند و جایزه دریافت کند تا با پول آن برای ژوبیله ویولون بخرد....