تو مادر منی؟
داستانهای کوتاه / داستانهای کودکان و نوجوانان / داستانهای تخیلی
"بزی" تشنه بود، به طرف حوضچه رفت. حوضچه کمی آب داشت. او تمام آب را خورد و خواست بازگردد که قورباغه را دید. او غصهدار بود و گریه میکرد زیرا آب حوضچه تمام شده بود. بزی هم غصهاش گرفت و شروع به گریه کرد. کمکم بقیۀ حیوانات نیز وقتی از ماجرا باخبر شدند شروع به گریه کردند. تا این که سرانجام موش متوجه شد که حوضچه پر از آب شده است. این داستان تحت عنوان "خاله غصهدار" به همراه سه داستان دیگر تحت این عناوین در کتاب حاضر به چاپ رسیده است: تو مادر منی؟، بادکنکی که شاد بود، و بادی که خوابش میآمد؛ مد، مد.