نور سحرآمیز
داستانهای حیوانات
«الی» اردک قصة ما است که وقتی داشت در رودخانه شنا میکرد، ناگهان متوجة نوری شد. این نور چندبار دیده شد، اما الی نمیدانست از کجاست؟ او پیش «آگی» غازه رفت و ماجر را برایش تعریف کرد؛ اما آگی به او گفت تو خیالاتی شدی. الی ناراحت شد و تصمیم گرفت تا ثابت کند که آن نور را دیده است، برای همین، هرشب در میان درختان کنار رودخانه مخفی میشد، تا آن نور را دوباره ببیند. او چند شب انتظار کشید، اما بالاخره یک شب دوباره نور را دید و با سرعت به سمت آن رفت. وقتی که رسید به «هاپی» سگه برخورد کرد، و فهمید این نور از گردنبند هاپی بوده تا راه تاریک را برایش روشن کند. الی از این که فهمید آن نور چه بوده است، خیلی خوشحال شد و همهچیز را برای آگیغازه توضیح داد. آگی هم از این که به الی تهمت زده بود که خیالاتی شده، ناراحت شد و از او عذرخواهی کرد. داستان تخیلی حاضر برای کودکان گروه سنی «ب» و «ج» تهیه شده است.