روباه گرم
در این مجلد از مجموعة «ماجراهای پارک جنگلی»، «پرسی»، نگهبان پارک، که در مزرعهاش از دست کلاغها کلافه شده بود، به کلبهاش برگشت و دوستش، روباه، را دید که به دیدن او آمده بود. پرسی بستههای هدیهای را که عمه «جویس» برایش فرستاده بود، باز کرد و سپس همة آنها را به روباه داد، زیرا آنها برای پرسی کوچک بودند. صبح روز بعد پرسی، زمانی که از مزرعهاش به کلبه میرفت، روباه را دید و به او گفت که کلاغها دیگر به مزرعهام نمیآیند. آخر روباه شب قبل با آن همه لباس بافتنی احساس گرما کرده و همة لباسها را بر تن مترسکی کرده بود که در مزرعة پرسی قرار داشت!