قصههای صمد بهرنگی
داستانهای کودکان و نوجوانان / داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
موشی در صحرا زندگی میکرد، موش گرسنهاش شد و به باغی رفت. او سه عدد سیب و برگهای درخت را خورد. موش به یک مرد سطل به دست رسید و او را تهدید کرد؛ اما مرد حرف او را جدی نگرفت. موش او را خورد. بعد تازهعروس، دخترهایی که مشغول گلدوزی بودند و پسرهای تیلهباز را نیز قورت داد و به پیرزنی رسید. موش پیرزن را نیز تهدید کرد، پیرزن از او اجازه خواست تا مقداری غذا بخورد و چاق شود، بعد موش او را بخورد، پیرزن از خانه بیرون رفت و گربة زرنگ و چالاک خود را زیر دامن خود پنهان کرد و گربه را نزد موش رها کرد. موش با دیدن گربه داخل سوراخی فرار کرد. گربه کمین کرد و سرانجام موش را شکار کرد و شکمش را درید و مرد سطل به دست، تازه عروس، دخترهای گلدوز و پسرهای تیلهباز را بیرون آورد. این کتاب علاوه بر داستان «موش گرسنه»، شامل داستانهای دیگری با عنوانهای زیر است: سرگذشت دو مرول دیوانهسر، افسانة محبت، کوراوغلو و کچلحمزه، کچل کفترباز، تلخون، بینام، عادت پوست نارنج، آدی و بودی و به دنبال فلک.