اتاق اسرارآمیز
«مینا»، به همراه خانواده، به خانة پدربزرگش در روستایی در شمال رفته بود. بعد از فوت پدربزرگ، مادربزرگ به تنهایی در آنجا زندگی میکرد. در اتاق پدربزرگ بعد از مرگش بسته شده بود و کسی حق ورود به آنجا را نداشت و همه از گنج درون اتاق حرف میزدند. در این میان مینا درمییابد که برای ورود به اتاق، علاوه بر داشتن کلید باید نام رمز ورودی را نیز بداند. او و دوستش مروارید، باهم، نام رمز را پیدا میکنند و یک شب که مینا به تنهایی وارد اتاق شده بود به طور ناگهانی همة اشیاء شروع به صحبت میکنند و از او میخواهند تا آنها را نجات دهد. بعد از آن، اتفاقات تازهای رخ میدهد.