آلکساندرای نازنین
داستانهای کوتاه روسی - قرن 20م.
شولگین اغلب یک بار در هفته برای بازی تخته نرد پیش همسایهاش میرفت. بازی مثل شطرنج نبود، اما سرگرم کننده بود. اوایا کمی خجالت میکشید، چون تخته نرد را فقط چوچمک ها بازی میکردند که در زبانشان به آن چرمشا اوروک میگفتند، اما بعدها به آن عادت کرد. فلاروف مدام صحبت را به حاشیه میکشاند، اما شولگین کنجکاو بود و دست نمیکشید. ماجرا این بود که این اتاق اضافی برای شولگین گران تمام شده بود. خانه خود شولگین فقط یک اتاق داشت، برای همین مجبور بود چوب اسکیها را ایستاده در انباری بگذارد. فلاروف او را فریب داده بود و شولگین آنقدر ناراحت بود که چهار دست متوالی باخت، چون بازی با چنین آدمی برایش جالب نبود.