گاهی عشق سرزده میآید
داستانهای فارسی - قرن 14
این کتاب داستان دختری به نام «سایه» است که به خاطر سلامتی پدرش تن به ازدواج با «آرمین» میدهد. اما عشق سرزده به قلب آرمین و سایه میآید و در پس تمام کَلکَلها و اتفاقات میانشان، عشقی زیبا و دلپذیر جوانه میزند. در بخشی از این رمان میخوانید: «از دفتر آموزش که اومد نازنین را منتظر خودش دید، به سویش قدم برداشت و با شوق فراوان گفت: دیدی تونستم کلاسها رو با هم هماهنگ کنم؟ هر دو به سمت در خروجی حرکت کردند، نازنین...».