همسفر دانه برف
نویسنده در این داستان علمی، سرنوشت یک دانهی برف را به تصویر میکشد که همواره پیش خود تصور میکند که چه کسی او را به وجود آورده است. در پاسخ به این سوال، او روزی را به خاطر میآورد که به دخترکی کمک کرده تا بتواند زودتر به مدرسهاش برسد. روز دیگر جزئی از دماغ آدمبرفی شده و مردم را خندانده بود. او از یک گل مراقبت کرده، سرعت شنا کردن ماهیها را افزایش داده، چرخ آسیاب آبی را چرخانده و آتش را خاموش کرده بود. اکنون او با خود فکر میکند که این نظم در چرخهی زندگی او، چهقدر اندیشمندانه و زیبا طراحی شده است و متوجه میشود که پدید آورندهی این نظم، کسی جز خدای مهربان نیست.