تو که بازی بلد نیستی دختر
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
کتاب حاضر دربردارندة مجموعه داستانهای کوتاه فارسی، با موضوعات مختلف اجتماعی است. داستان «تو که بازی بلد نیستی دختر»، ماجرای دختر جوانی است که در کودکی، تحت سرپرستی زنی مهربان به نام «شمسی» به گلفروشی مشغول بوده است. در جوانی و پس از ازدواج، به عنوان کارگر در شرکتی مشغول میشود که رئیس آن، وجود بچّه را مصادف با اخراج از کار میداند. دختر جوان اینک باردار شده و برای از بین بردن جنین، دست به کارهای خطرناک میزند و سرانجام، در حالی که برای رفتن به سر کار عجله دارد، با ماشینی تصادف کرده و چهرة شمسی مهربان، برای آخرین بار در نظرش مجسّم میشود.