پنجرههای آفتابی
خانهی ما در شهرک مطهری است. شهرک دارای پنجاه بلوک پنج طبقهی هفت واحدی است. خانهی ما در طبقهی چهارم بلوک چهل و پنج است. فصل زمستان که فرا رسید به علت بارش برف و سرمای شدید روزی سه ساعت گاز شهرک قطع میشد. من، پدر و مادرم میتوانستیم در ساعتهای قطع گاز، لباس گرم بپوشیم و سرما را تحمل کنیم، ولی خواهر دوسالهام نمیتوانست، به همین دلیل پدرم هرسال قبل از فرا رسیدن فصل زمستان دو بشکه نفت میخرید. در یکی از روزهای آخر مهرماه من و پدرم برای خرید نفت به شعبهی نفت رفتیم، اما قبل از این که نوبت ما شود نفت تمام شد. بعد از ظهر وقتی مدرسه رفتم. یکی از بچهها به نام احمد، در زنگ انشاء به خواست معلم انشایش را خواند. او نوشته بود که راهحل بهتری برای گرم نگهداشتن ساختمان در ساعات قطع گاز پیدا کرده است. او گفت که برادرش مهندس عمران است و پنجرههایشان را دوجداره کرده است. بدینترتیب گرمای ساختمان از شیشهها بیرون نمیرود و خانهی آنها گرمتر شده است. در ادامه آقای معلم پیشنهاد کرد که اگر از نظر مالی برای پدرهایتان مقدور است، قبل از رسیدن فصل زمستان پنجرهها را دوجداره کنند، ولی اگر پدرتان امکانات مالی ندارد خود با نوار درزگیر درز در ورودی و پنجرههای ساختمان را بگیرید. زنگ آخر که خورد با خوشحالی به خانه رفتیم. موضوع دوجداره کردن پنجرهها در بین ساکنین شهرک پیچید و هنوز دوهفتهای نگذشته بود که بعضی از ساکنین شهرک مثل ما با راهنماییهای برادر احمد پنجرههایشان را دوجداره کردند. خیلیها نیز به فکر تهیهی پول و یا گرفتن وام برای تعویض پنجرهها افتادند.