درختهای تشنه و دو داستان دیگر
داستانهای فارسی / مهربانی - داستان / خیالپردازی در کودکان - داستان
آذر کارهای خوبی را که در روز انجام داده بود، برای ماه میگفت و آنقدر با ماه حرف میزد تا پلکهایش روی هم میافتاد و میخوابید. ماه به آذر گفته بود که اگر کار خیلی خوبی بکنی، من هم تو را به آرزوهای بزرگ میرسانم. آذر سعی میکرد که هر روز کارهای خوبی بکند، امّا کارهایی که میکرد کار خوب بود ولی کار خیلی خوب نبود تا اینکه...