گلهای قرمز پیراهن مادرم را دوست دارم
جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - داستان
مریم کوچولو، گلهای قرمز پیراهن مادرش، گلهای چادر مادربزرگش و مداد قرمزش را دوست دارد. اما آژیر قرمز را دوست ندارد. دوباره صدای آژیر بلند میشود و او با مادربزرگ و مادرش به پناهگاه میروند. مریم یاد پدرش میافتد و از مادر میپرسد آیا پدرش هم، که خلبان است، بچّهها را میترساند. مادر حرفهای مریم را در نامه برای پدر مینویسد. پدر در جواب مینویسد که او و دوستانش با بچهها و غیرنظامیها کاری ندارند. مریم دلش میخواهد همة گلهای قرمز و همة دشتهای دنیا را برای بابایش نقاشی کند. کتاب مصوّر حاضر، حاوی داستانی با مضمون دفاع مقدس است که برای گروه سنی (ب) و (ج) به نگارش در آمده است.