اعترافات یک آنارشیست
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
خلاصه، آن روز راهم را دور کردم و از میدان توپخانه رد شدم؛ این شد که عبور شاه و همراهانش را دیدم. به میدان بهارستان که رسیدم، سواره نظام قزاق جلوی مجلس مانور میداد و حتی توپی را به نمایش گذاشته بود. گمان کردم باز هم نمایش تئاتر است. اما در واقع، این بار فرمان از قبل صادر شده بود. روزهای بعد، شاه با دسیسه و همکاری مأموران روس، سلاحها را از پایتخت جمع آوری کرد تا آنها را نزد خود در باغ شاه نگاه دارد، بعد توپها را در دروازههای شهر مستقر کرد و بعد هم خواست که مجلس، همهی قدرت را به او واگذار کند و سرشناسترین مخالفانش به تبعید فرستاده شوند.