حقیقت یک رویا
داستانهای فارسی - قرن 14
نویسنده در کتاب حاضر میکوشد تا دورنمایی از زندگی گذشته مردم را که سرشار از اعتقادات و سادگی و فداکاری بود به رشته تحریر درآورد. داستان زندگی انسانهای دل سپرده به وطن که سپیدهدم از خواب ناز برمی خاستند تا به جاده دلدادگی بپیوندند و به نونهالان انقلابشان یاری برسانند. در بخشی از کتاب میخوانیم: «هاجر خاتون اعتقاد داشت که همه همسایهها باید از گندم سالش بخورند تا با دعای مردم محصولاتش پربرکت شود، به همین دلیل بعد از اینکه چند روز گذشت و سفارش همه با کمک خودشان انجام شد؛ یک روز دوباره هاجر خاتون توسط نوهاش ما را صدا زد، وقتی به آنجا رفتیم دیدم خیلی از همسایهها ...»