اولین کلمهام پروانه بود
داستانهای فارسی - قرن 14
«پروانه» خواهر بزرگ «پریسا» که قصد دارد به زودی ازدواج کند. پریسا که پروانه را بسیار دوست دارد تصور میکند چون مادر و پدرشان به پروانه علاقهای ندارند و میخواهند که او از این خانه برود. پریسا به دلیل اختلاف سنیاش با پروانه بسیار به او وابسته است، چون از زمان کودکی اتاقش با پروانه یکی بود و تمام شبها در کنار پروانه میخوابید و پروانه همیشه برایش قصه میگفت و شعر میخواند و قبل از این که به مدرسه برود خواندن و نوشتن را از پروانه آموخته بود. پریسا دوست ندارد پروانه ازدواج کند و به خاطر همین دست به هر کار میزند تا این ازدواج سر نگیرد. خرابکاریهای پریسا و اتفاقاتی که برای این خانواده به وقوع میپیوندد ادامة داستان را شکل میدهد.